.



ساعت شش صبح به روال همیشه بیدار میشوی و تپ تپ تپ با دستهای کوچکت میزنی روی شکمم. این اواخر یاد گرفته ای خیلی منقطع ما-ما هم میگویی و من وسط خوابِ هفت پادشاه دلم غنج میرود و پشت به ورِ منطقی دلم که میگوید عادت به بازی توی تخت نکند! بغلت میکنم میکشمت روی دلم و میبوسمت و تو راضی از موفقیت در بیدار کردن من ، مثل همیشه ی زیبایت می خندی.  

آخ که داری میکشی ام شازده کوچولو. این همه دلبری ؟ آن همه برای منی که بین گیر و دار زندگی داشت دلم یادم میرفت؟ خدا را شکر آمدی تا در روز چند ثانیه هم که شده دستم را بگیری و بکشی ام بیرون از این روزمره ی کسل. 

کنارم آرام خوابیده ای و چه حظی میبرم که آغوش من دلخواهت هست و حضورم را به هر کسی حتی بابای عزیزتر از جانش هم ترجیح میدهی این را نشنوند که باز حسودی اش گل نکند. 

میبوسمت پیامبر عشق من. میبوسمت . همینطور آرام که کنارم خوابیده ای . 


 

شازده کوچولوی من ! 

چقدر خوشحالم و میترسم از این همه عشق که خدا ریخت توی بغلم 

از حجم بزرگی که در من برای خودت برداشته ای 

دیگر تمام لحظه هایم شده "تو" 

بگذار تمام دنیا را آب ببرد 

بگذار سهم من از همه دنیا فقط باشد تو 

بگذار برجهای بلند را بسازند و به دورترین سیاره ها سفر کنند 

تو که هستی من چه کم دارم ؟ هیچ

شازده کوچولوی من ! 

باورم نمی شد بعد از آنهمه پرسه زدن و دنبال گشتن عشق اینگونه در خانه ام را بکوبد 

خدا را شکر که زنها مادر میشوند وگرنه همیشه حسرت حل شدن توی یک چیزی گوشه ی دلشان خالی می ماند . 

شازده کوچولوی من! 

وقتی می خندی صدای خنده ات مثل زنگوله ای تمام شبم را پر از صدا میکند . 

وقتی توی چشمهایم زل میزنی انگار چیزی از عمق وجودت را به چیزی در عمق وجودم گره میزنی 

وقتی توی بغلم میخزی تمام روحم حظ میکند از اینکه دلخواه و مامن تو هستم 

وقتی آرامت میکنم ، دردت را چاره میکنم، راه حلی برای بهانه هایت کشف میکنم انگار ماه را فتح کرده ام ، انگار بزرگترین برج زمین را به نام زده ام ، انگار در لشکرکشی ام نیمی از دنیا را به نام خودم ثبت کرده ام. 

هیچ وقت باور نمی کردم موجودی به این کوچکی اینگونه تمام دنیایم را در هم بپیچد . 

چه دگرگونی دلچسبی . 

خدایا با تمام دوری ام به خاطر این تکه ناب بهشت ، هزاران مرتبه شکر ????????????

 

پ ن : نفس مامان هفت ماهگی ت مبارک . 

 

 

 


روحت هم خبر ندارد اینورِ کره ی زمین یک نفر ترانه ات را توی حمام برای خودش پخش کرد تمام خستگی توی کتف ها و گردنش را به آب سپرد وبا اخرین رمقی که از روز پر مشغله ی نفس گیر برایش مانده بود ، رقصید . و چقدر هم چسبید . پ ن: یادم باشه دفعه ی بعد توی بحران روحی روانی رقصیدن زیر دوش را در صدر اولویتهام بذارم . پ ن: تنها عامل کوفت کننده دغدغه ی هدر رفت آب بود .
باید شاد بودن را تمرین کنم حتی شده به زور باید مهربان بودن را تمرین کنم حتی شده به زور باید مثبت بودن را تمرین کنم حتی شده به زور زنگار این روزهای استرس زای سیاه کم کم غیر قابل زدودن خواهد شد به خاطر ادامه ی زندگی باید سرزنده شد، سرزنده ماند . باید تازه ماند. باید تازه شد. پ ن: بچه که بودم همه چیز ساده بود . خیلی معمولی . اوضاع مالی خوبی هم نداشتیم ولی من نمیترسیدم . و کم کم همه چیز عوض شد . حالا تقریبا همه چیز خوبه ولی من میترسم.
باز شب و نخوابیدن . باز تحلیل و استنتاج . کاش مهربانتر بودم ، کاش کم دروغتر، کاش رو راست تر، کاش سرحالتر، کاش متین تر بودم، کاش امیدبخش، کاش یکرنگ، کاش بی ریا، کاش بیشتر خودم بودم . کاش بهتر بودم . شاید فردایی برای یکیمان نبود. پ ن : یک دو سه شاید این آخرین لحظه است . زندگی را زندگی کن . زندگی . پ ن: همیشه فکر میکنم برمیگردم و خودم را اصلاح میکنم ، رد پاهای سیمانی هرگز پاک نخواهند شد.
اهای زندگی چقدر غریبی و چقدر سریع جلو میری توی دنیایی که دیگه هیشکی حواسش به هیشکی نیست دیگه کسی زمان فکر کردن به بقیه رو نداره روزها و اتفاقهاشون تند تند میگذرن و تو رو این وسط بسرعت تکرار میکنن انگار عجله دارن زودتر صفحه هات تموم شه دیگه توجهی به محتوا ندارن از کی اینقدر به بی مزه گی روزهامون عادت کردیم؟ از کی ذائقه مون انقدر کور شد؟ کاش موبایل و ماهواره و کامپیوتر نبود تا مجبور شیم به نزدیکامون، دوستامون،همسایه هامون،ادمهامون فکر کنیم لعنت بهت تکنولوژی
تو خواب نگاهت میکنم توی اداهات توی خنده هات توی هجاهای نامرتبی که به خیال خودت خیلی حرف است برای گفتن و مدام فکر میکنم از تو زیباتر، دلنشینتر، خواستنی تر هم مگر میشود؟ عشق باید تو باشی به همین طراوت به همین روراستی به همین سادگی! پ ن: گازش میگیرم، گریه اش میگیره، میگم توام منو گاز بگیر . با همون درد ِ اشک آلود بوسم میکنه . همینقدر عشق!
من یک بچه ی چهل ساله ام یک بچه ی چهل ساله که واقعیت زندگی را مسخره کرده است یک بچه ی چهل ساله که سیلی های سخت زندگی را به بهانه آبنبات هایش تاب می آورد و آروغ خوشبختی میزند شاید این ذهن ساده اندیش ابزار دفاعیه من است در برابر زندگی شاید به جای درد کشیدن میخوابم شاید واقعیت را تکه تکه میکنم تا تیزی اش چشمم را ندَرَد هر چه هست باید به مصافش بروم ، باورش کنم،درد بکشم زندگی واقعی تر از توهمات من است .
این پست تقدیم میشود به دوست عزیزی که دلانه همراه م بوده است : مواد لازم جهت رقص من درآوردی: ۱-هر آهنگی که میپسندید ، بیکلام باشد بهتر است ، ریتم را حدس نزنید بهتر است که بتوانید خلاقیت خودتان را بپرورانید . ۲- تمرکز بالا . طوری توی آهنگ فرو بروید که روی نتهایش سوار شوید . اگر کمی عمیق شوید هر آهنگی چه راک ، چه جاز ، چه پاپ عمقی دارد که به روحتان نفوذ کند . آنقدر دقیق شوید که آن اتصال را پیدا کنید .

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خریدوفروش فلزیاب آموزش کسب و کار اینترنتی سی گل راستی zis10 سقف شیروانی حقیقت هتلهای اصفهان آموزش زبان انگلیسی